پست دوم
سلام عزیزم سلام عزیزانم نمیدونم الان تو دلم هستین یا نه اما فکر این که شاید الان تو دلم باشین دلم غنج میره القصه بعد مهمونی خیالم راحت بود که تا یه ماه بابا اسم خانواده اش رو نمیاره منم درمانش و اقدام رو دنبال می کنم پدر بزرگت روزی که از بیمارستان روز تولد پسر عموت می آمدن گفت برین پیش خانم دکتر ...دکتر طب سنتی عمو رفته اونجا خوب شده منم چیزی نگفتم گفتم بریم شاید بهتره بشه زنگیدم وقت گرفتم خیلی دیر وقت داد بابا رو روز پنجشنبه بردم پیشش وسط مریض دید کلی عیب و ایراد روی هر دومون گذاشت و کلی دارو ی گیاهی نوشت واقعا خوردنش برامون سخت بود رعایت اون همه دستور باز بابا رو بردم آز داروهای دکتر ارولوژیست فقط تعداد رو بالا برده بود باز ...